کلبه حیات من

کلبه کوچک و سرد و گرمی برای حیات بخشیدن به چند نفر

کلبه حیات من

کلبه کوچک و سرد و گرمی برای حیات بخشیدن به چند نفر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه صنعتی شریف» ثبت شده است

سال 91 بود. حدودا پنج، شش ماهی مانده بود به کنکور ارشد که قرار بود در بهمن ماه 91 برگزار شود. رشته ام آمار بود برای آمار هم می خواندم.موقع ثبت نام دروس انتخابی برای آزمون از روی شاید کل کل و یا شاید هم نشان دادن ظرفیت های خودم و یا شاید... گفتیم بزار صنایع را هم شرکت کنم ضرر که ندارد. قرار بود فردای کنکور آمار صنایع را هم شرکت کنم...

روز آزمون فرا رسید روز اول کنکور آمار دادم قبل از کنکور که نوبت ظهر  بود ناهار نخوردم از صبح تا زمان کنکور فقط یک کیک و یک شیرکاکائو نوش جان کردم. قبلا در آزمونهای پارسه جواب داده بود. بگذریم که پارسه نامرد هم پولمان را پس نداد که هیچ یک هدیه الکی خوش هم بهمان نداد...(من اصلا دوست و پول نداشتم که بخواهم آزمون های آزمایشی شرکت کنم اما همان سال گفتند به نفرات زیر 40 کنکور اصل پول را بر می گردانیم به همراه یک جایزه نفیس...)خلاصه این بار که اصل کار بود شیر کاکائو جواب نداد از اواسط کنکور فشار بر من وارد شد و تا تقریبا 20 دقیقه آخر با همین فشار تست ها را میزدم به همین خاطر باعث شد درس آمار ریاضی و انالیز ریاضی را با تمرکز کمتر و با استرس بیشتر بزنم... 

اما روز دوم یعنی فردای کنکور آمار با آرامش ساعت 8 سر جلسه کنکور ارشد صنایع حاضر شدم تست ها را با حوصله می زدم چون فقط قرار بود ریاضی و آمار بزنم.خوب هم زدم فکر کنم بالای 50 هر کدام را زدم... نکته جالب اینجا بود که همه درس ها ضریب یک داشت. آمار، ریاضی، انگلیسی، مدیریت و تحقیق در عملیات. 

چند ماه بعدش حدود اردیبهشت جواب ها آمد رتبه کنکور آمارم 9 شد رتبه کنکور صنایع هم یادم نیست شاید حول و حوش  200 شده بودم... اواخر شهریور روستای زیوه بودم با اوس مهدی ... 

به میلاد گفتم کارنامه مرا نگاه گند اینجا انتن و اینترنت و لبتاب نیست...

میلاد نگاه کرد و زنگ زد 

گفت: حمید می دونی چی قبول شدی ؟

گفتم: آره آمار دانشگاه تهران

گفت: نه خره

گفتم: چی پس آمار تربیت مدرس؟

گفت: نه بابا 

گفتم: صنایع؟!!!!!!!!

گفت: آره 

گفتم: کجا؟ مدرس؟ امیرکبیر؟ 

گفت: نه خره شریف....

...

همانجا بود که مهدی را مهمان کردم. آن هم دو سیخ کوبیده سنقر...

کلا بعد و با مهدی چند تا اتفاق و خبر خوب توی زندگی ام افتاده... یکیش همین شریف بود یکیش هم ازدواج...