کلبه حیات من

کلبه کوچک و سرد و گرمی برای حیات بخشیدن به چند نفر

کلبه حیات من

کلبه کوچک و سرد و گرمی برای حیات بخشیدن به چند نفر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هدیه» ثبت شده است

⏱زمان: 28 بهمن 97

🌏مکان: قهوه خانه  حاج طیب


دیروز با سید احمد (سازنده تقریبا 10 عدد کلیپ دیاران) قرار گذاشتم. پیمان پیشنهادش کافه بود. حوالی میدان پاستور، کافی شاپ خفنی پیدا کردم. خود سید احمد اما خیلی راضی نبود می‌گفت "من همین قهوه و چای خانه روبروی این کافه را دوست دارم".  گفتم خب تا الان که آمده ایم کافه بزار همینجا بمانیم و گفتگو کنیم. منو را که جلوی‌مان دیدیم بی‌خیال شدیم: فقط یک فنجان دمنوش آرامش 13000 تومان!


بی سرو صدا راهمان را به سمت همان قهوه خانه روبروی صبا مال، کج کردیم. قهوه خانه خوب و نسبتا خلوتی بود. سهم من و سید سه و دو عدد چای دارچینی مشتی بود: فقط 5000 تومان


سید کم حرف بود. این رفتارش در کلیپ‌هایش هم به خوبی قابل مشاهده است. می‌گفت در بیمارستان‌ها که کار می کند رفتار عجیبی با افغانستانی ها می شود. آنها به بیمارستان مراجعه می کنند اما چون بیمه ندارند باید هزینه‌ها  را آزاد پرداخت کنند. اکثرشان بعد از شنیدن قیمت از سوی صندوق بیمارستان‌ها دُم شان را روی کولشان می گذارند و فرار می کنند...


در بین صحبت هایمان متوجه شدم که سید، خودش دوربین فیلمبرداری و سایر تجهیزات لازم برای فیلمبرداری هم دارد. مستند می سازد. تدوین میکند و ...به همین خاطر قرار شد پیشنهادهای همکاری بیشتر و جدی تری با همدیگر داشته باشیم.


تنها نقطه تاریک دیدار دیروز این بود که سید احمد حدودا 6 ماه دیگر درسش در تهران تمام می‌شود و برای طرح دوره دکتری عمومی خودش به شهر یزد می‌رود... ولی راهکار خودش برای پاک شدن این مشکل این بود که با برادرش (که او هم دم و دستگاه ساخت فیلم دارد و اتفاقا در تهران، رشته کارگردانی می خواند) کار کنیم...


می گفت هربار که دوربین‌اش را جایی بیاورد و فیلمبرداری کند 150 تومان و برای تولید هر کلیپ حدودا 3 دقیقه‌ای 250 تومان دستمزد می‌گیرد. این یعنی هزینه ساخت یک کلیپ از همایش‌ها و جلسات می شود: 400 تومان.


28/11/97

عید قربان 97 زود آمد و زود رفت، عرفه حاج سعید حدادیان اش هم همینطور. گرچه خیلی حیف شد و دلم سوخت که نشد کامل دعای عرفه را در هیئت باشم و زود رفتم ولی روزهای پشت سر هم خوبی بود.

این روزها مصادف است با سالگرد عقد هجری مان... البته من بیشتر عدد  12 مهر را به ذهنم سپرده ام برای سالگرد عقد و 6 شهریور (هجری اش می شود تولد حضرت معصومه سلام الله علیها) را برای آشنایی...

بانو مرا شرمنده کرد. ریحانه خانم برای من که اصلا لیاقتش را ندارم یک عدد گل و عطر خوشگل خریده بود. فکرش را نمی کردم اصلا. حدس های زیادی زدم از جوراب و لباس و کفش و کتاب  بگیر تا خوراکی... تا به حال کسی برایم عطر نخریده بود و هدیه نداده بود. اصلا تا قبل از ازدواجم تقریبا می توانم بگویم کسی برایم هدیه نخریده بود. خب طبیعی است در آن سیستم مشتی و لوتی وار جنوب شهر تهران! خیلی هدیه معنا نداشت. 

خلاصه خیلی چسبید. فردایش سریع چند عدد عکس از هدایا گرفتم و اینجا گذاشتم که ماندگار شود. 

چه چیز خوبیست هدیه. آخرین بار که به او هدیه دادم روز تولدش بود. یک دستگاه گوشی شهاب جی ال ایکس. چیزی که قرار بود آخر تیرماه برسد اما الان که اول شهریور هست و هنوز که هنوز است داغ دیدنش را به دل مان گذاشته شرکت عزیز ایرانی جی ال ایکس...

علی کل حال با تمام وجود شما را دوست دارم بانو... از هدیه معطرت هم سپاس گذارم وقتی فهمیدم که تا خیابان 17 شهریور رفته ای و خودت را به زحمت انداخته ای تا برای من حقیر، این هدیه را بگیری آب شدم...

پ.ن: عطر ایرانی هلنسا