کلبه حیات من

کلبه کوچک و سرد و گرمی برای حیات بخشیدن به چند نفر

کلبه حیات من

کلبه کوچک و سرد و گرمی برای حیات بخشیدن به چند نفر

با هندا سی دی آیی بدون مدارک هویتیم رفتیم به نشست بدون هویت ها!


موتور کجا آدم کجا؛ من در خیابانها از بی هویتی موتورم خجالت میکشم ده ها هزار مادر از بی هویتی فرزندانشان...


بعد از نشست، رستوران سنتی و محلی دایی محمد شد پاتوق من و حاج سیاح؛ نان، ماست و املت سوسیس.

خیلی می چسبد با همکارت بیرون از محل کار گپ بزنی و شام بخوری. قشنگ قلب ها را بهم نزدیک می کند و به قول آقا محسن، آدم را رفرش می کند. 


خوب است چند وقت یکباری اینجور جاها جمع شویم.

پ.ن: هر وقت دلتان برای املت درست و حسابی تنگ شد سری به بازارچه سنتی پارک لاله بزنید: ++

تاریخ نگارش: 22/9/97


  1. آگاهی

پارسال حدود 50 تومن پول رهن خانه داده بودم. قرار بود تا شهریور 96 بشینم. اما اتفاقاتی افتاد و تصمیم به بلند شدن گرفتم. در حین این که داشتم دنبال خانه برای اجاره می گشتم یکی از اقوام که در شهر اندیشه زندگی می کرد به من گفت؛ حمید بیا اینجا یه خونه06-70 متری بخر با این 50 تومنت.

بهش گفتم: چجوری؟

گفت: هیچی اینجا متری 1.000 است راحت می تونی یه 70 متری بخری.50 تومن نقد و 20 تومن هم وام

گفتم: نه بابا اندیشه بدرد نمی خورد نمی ارزد پولم را آنجا خرج کنم!

تقریبا 10 ماه از این ماجرا گذشت. من خانه در اندیشه خانه خریدم.77 متر، اما این بار متری 3700!!!

وقتی بهش فکر می کنم ناراحت می شوم. نه به خاطر طمع و حرص و ولع به خاطر عدم آگاهی به خاطر آینده رو ندیدن به خاطر نداشتن اطلاعات معمولی اقتصادی و نداشتن قدرت ریسک و…

واقعا خرید کردن آن هم خرید خانه در ایران علم و آگاهی و مشورت می طلبد. به این سادگی ها نیست. باید مشورت کرد، برنامه ریزی کرد، تصمیم گرفت و آخرش هم توکل…

اگر قصد خرید خانه دارید حتما وضعیت و روند قیمتی بازار مسکن در چند سال اخیر را ببینید. من اگر همان سال که آن بنده خدا به من گفته بود خانه می خریدم الان قیمتش از 70 میلیون  حداقل شده بود 210 میلیون یعنی پولم یکساله سه برابر می شد؛ 300 درصد!

پس برای اولین گام وضعیت کنونی و آتی بازار مسکن را پیش بینی کنید به کمک نخبگان و فعالان سالم.

به نظر بنده مسکن از چند ماه دیگر به طور کلی وارد رکود سنگین سه ساله میشود و از اواسط و اواخر سال سوم می رود برای رونق. پس قاعدتا اگر کسی بتواند در اوایل سال سوم خانه بخرد حتی شده برای سرمایه گذاری علی القاعده سود خوبی نصیبش شده...


2-راستگو ترین بنگاه دارها دروغگوترین شان هستند. شما سعی کنید همیشه با این پیش فرض بروید جلو و همه حرف هایشان را به باد هوایی هم حساب نکنید؛ خانه گران می شود، این خانه خیلی خفن است، جورش می کنیم، فلان قدر ضمانت می دهم که رهن می ورد، صاحب خانه اش فلان است و بهمان...اصلا بهشان اعتماد نکنید

پول کمیسیون شان را تا لحظه آخر تمام شدن کل معامله کشدار کنید. تا آنجا که می توانید. این جماعت وقتی کمیسیونش را بگیرد دیگر بی خیالت می شود و برایت کار نمی کند.بعد از آن گویی معامله ای در کار نبوده...

3. هر حرف و هر قولی که صاحب ملک به شما می زند رو سند کنید پشت قول نامه بنویسید.

4.حتما قبل از بستن معامله و قبل از دادن کمیسیون از املاک بخواهید که کد رهگیری بگیرد.

5.از اونجایی که با کدپستی های مختلف میشه برای یه خونه چند تا کدرهگیری صادر کرد حتما خونه ای رو که نهایی شده برید توی سایت پست ایران و براش کد پستی جدید صادر کنید هزینه اش هم 10 هزار تومن است.

6.قبل از تحویل کلی خانه همه وسایل، مبلغ آب  وبرق و گاز و تلفن را مطلع شوید و در قولنامه ذکر کنید که فلان قدر را از قیمت خانه کم می کنیم…

7.در جلسه نشست حتما یک آدم قوی و محکم که تحت تاثیر قرار نگیرد را با خود ببرید

8. از بردن والدین خود در جلسه نشست خودداری کنید مگر اینکه آنها واقعا اهل بازار و زرنگ باشند.

9.جلسه نشست خیلی شلوغ و پر تب و تاب است معمولا خود آدم گیج می شود به این خاطر واقعا بردن فردی که تجربه های زیادی در ملک خریدن داشته باشد شرط لازمی است.

10-روی تاریخ های قولنامه خیلی پافشاری کنید که زیادش کنید و اصلا به قول و حرف املاک و صاحب ملک اعتماد نکنید. شک نکنید که تزویر گردنتان را خواهد زد و به زودی روی همان تاریخ ها به شما فشار می اورد.

11-تا می توانید چک ندهید. بگویید چک ندارید.

12-برای اینکه وام را انتقال دهید و صلح کنید دقیق بروید بانک و پرینت قسط ها را بگیرید تا دقیق بدانید چقدر از مبلغ وام مانده که بایداز قیمت خانه شما کم شود. مبلغ قسطهایش و قسط های میزان وام جدید که می خواهید بیاورید را برانداز کنید شاید برایتان به صرفه باشد که اصلا وام صاحبخانه را قبول نکنید.

13-لطفا اوراق را خودتان تهیه کنید بروید یک کارگزاری کدبورسی بگیریدو به راحتی اوراق بخرید اصلا لازم نیست که بانک یا املاک برایتان تهیه کند.

14-برای بخش دفترخانه و کارمزدهای بانک و پرداخت دو قسط جلوتر حتما پول ذخیره کنید. اینها خودش کم هزینه ندارد.

15-اگر با املاکی شرط کردید که اگر فلان قدر بتوانی برای من بخری فلان قدر شیرینی بهت میدهم حتما این را هم دقیق جایی بنویسید که اگر نتوانست زیرش نزد...البته توصیه ام این است که این کار را اصلا نکنید و سعی کنید خودتان مستقیم از صاحب ملک امتیاز بگیرید.

16.الان رکود است در رکود همه فروشنده ها و بساز بندازها چاره ای ندارند جز فروش، و تا مشتری پیدا می کنند به این راحتی ترک اش نمی کنند پس از این ویژگی استفاده کنید. کلا تا آنجا که می توانید خانه وکالتی نخرید. یعنی مستقیم با خود صاحبخانه قرارداد ببندید. یک کلام. بارها به شما میگویند اشکالی ندارد خودش موقع سند زدن میاید و … ولی تجربه ها نشان میدهد که ریسک این کار زیاد است: اصلا آمدیم و مرد آنوقت باید کلی دوندگی کنی...

17.اگر نوساز بودن برایتان مهم نیست و به خانه 1 یا 2 یا 3 سال هم راضی هستید سعی کنید از فروشنده و صاحب خانه واقعی بخرید نه دلال و بساز و بفروش. کلا معامله با این افراد بسیار خطرناک و پر استرس است. مهمترین راه تشخیص دلال بودن هم این است که از صاحب سند، وکالت داشته باشد.

18.برای گرفتن وام خیلی دقیق دقیق اطلاعات کسب کنید؛ شعبه های مختلف بانک مسکن با اختیار خودشان و سلیقه ای برخورد می کنند.

19. بنگاه دارها به هر طرف که خواستند شما را سوق دهند گوش ندهید برعکسش را عمل کنید: تعارف نکنید. محکم باشید.حد مرز عددی داشته باشید از آن ذره ای کوتاه نیایید و در نهایت به هیچ وجه ممکن به بنگاه دار حرف و هایش اعتماد نکنید چون طبق قوانین فردا روزی اگر مشکلی هم پیش بیاید آنها اصلا جوابگو نیستند.


با سید مسعود هم در مورد برندینگ شخصیتی صحبت کردم. نظراتش را اینجا میاورم:
1-دو دسته آدم داریم. یا دنبال شوآف هستن و یا کارکن 
2-میانگین این دوتا خب بهترین حالت است اما سخت است لذا می طلبد بالاخره به طرف یک کدامش بروی
3-دسته اولی ها زودتر در سازمانها رشد می کنند اما مدیران موفق و خروجی داری نیستند و نهایت یک جا آبرویشان می رود چون تسلط ندارند تمرکز ندارند و حرف میزنند و فقط شو می کنند چیزی دقیقا در دسته دومی ها هست.
4-روی موضوعت کار کن مطالعه کن و 4 عدد کتاب بخوان دقیقا 4 عدد کتاب بعدا همه ارجاعات به سمت تو می شود.(کاری کن که دیگران به تو رجوع کنند و ارجاعات به سمت تو زیاد شود.)
5-مثلا کار رسانه را تا طراح شدن پیش ببر: مطالعه کن و قوی شو
6-اگر اجرایی می خواهی بشوی هم نیاز به دانش اجرایی و مدیریت هایش در آن زمینه بخصوص داری. لذا همینطوری بی خودی نمی توانی مدیر اجرایی موفق بشوی. پدرم همیشه می گفت عمرا کسی که کار را بلد نیست بتواند کار را دربیاورد. چون اصلا نمی فهمد کار چیست کارگر به او می گوید اینجایش نمی شود تو هم اگر ندانی می گویی درسته. اما اگر تسلط کلی بر موضوع داشته باشی اقلا همانجا برایش اثبات می کنی که می شود بیا این رو ما انجام دادیم شد تو هم انجام بده...
امروز. یکشنبه 5 اسفند 97
یا علی 


۴:۴۵ صبح را بالاخره بعد از سالها دیدم. حس می کردم سه تا اتوبوس وی آی پی از رویم رد شده است. همین موقع سعید پیامک داد:حاجی کنسله؟

به زور این پیامک هم که شده این بار من از روی اتوبوسها رد شدم. رفتم سر کوچه سعید. همان موقع وقت نماز صبح شد. نماز را در مسجد نمینی ها خواندیم و بطرف پارک جمشیدیه حرکت کردیم. مثل همیشه که وقتی به بالاشهر میروم دو سه بار دور خودمان چرخیدیم.عصبانی نشدیم چون کوه هدف خیلی لذیذی بود.

رسیدیم اول خیابان پارک. جا نبود.خیلی ها قبل از ما آمده بودند. همانجاها ماشین را پارک کردیم. شلوار پدر شوهرم بدجوری توی ذوق میزد. تابلوبودیم. ملت مجهز بودند. کیف و کفش و دستکش. ما ولی شلوار جوالدوز به پا رفتیم که قله را فتح کنیم. اما قله دوست نداشت که فتحش کنیم.

کمی بالاتر از ایستگاه۱ جایی بود که ما پرچم مان را آنجا نصب کردیم. پرچم ما البت گوشی ها و عکس هایمان بودند. ضایع بود همه می فهمیدن بار اول مان است میاییم کوه؛ عکس در عکس سلفی در سلفی.

دریافت
حدود۷ با شیب آرام آمدیم پایین: بالا رفتن سخت تر و باحال تر است. پایین آمدن خوشمزه تر ولی دنیایی تر است.

گفتیم چیزی بخوریم. حوالی ایستگاه۱ الونکی بود برای خوراک و استراحت کوهنوردان.
یک پرس املت عسلی به همراه دو عدد چای و ۴ تا خرما شد: ۱۶۵۰۰ تومان
غذایش خیلی گران بود ولی لاکچری نبود.

کاش کوه رفتن را زودتر شروع کرده بودیم...

از آن بالا خانه های خفن، پشیزی نمی ارزد همه اندازه یک نقطه اند...

کوه قاعده خوبیست هر چقدر تو بالاتر میروی بقیه چیزهای دنیا در نگاهت نقطه تر و کوچک‌تر میشوند...

بسم الله الرحمن الرحیم

الان ساعت 5:52 دقیقه روز 26 مهر 1397 است. من دارم مطلبی برای اربعین امسال که گویا اباعبدالله ما را طلبیده آماده می کنم...سه سال است حرمش را ندیده ام... آخرین بار وقتی سیدالشهدا را زیارت کردم سال 93 آذر و این ها بود...

واقعا نفهمیدیم چه شد خودش همه چیز را جور کرد...

اما اوضاعم خوب نیست مولا...

مرا شفاعت کن...

ما عاشق پیاده رفتن به عشق تو هستیم مولا

ما عاشق اینیم که در راه شما بجنگیم و کشته شویم...

برای ما فرقی نمی کند که چه بر سرمان می آید برای ما مهم این است که شما راضی باشی در راه شما باشیم

امسال اربعین انشالله اهل بیت و پدرم هم همراهم هستند خب این دلگرمی است... حسین پسرم هم خداروشکر کربلایی می شود و دیده اش به ضریح عاشقانه ارباب روشن می شود انشالله که بزرگ شد هیچ وقت و هیچ سالی اربعین شما را از دست ندهد آقا... به حق مادرت زهرا سلام الله علیها...

انشالله که این اربعین ها ما را برای ظهور حضرت مهدی آماده کند. اخر من دلم برای امام مهدی هم خلی تنگ است...

من هر چه هم که باشم و هرچقدر هم که تغییر کنم اما نوکر امام حسین علیه السلام هستم و این را فراموش نخواهم کرد...

انشالله که هر چه از من تغییر کرد و عوض شد این یکی عوض نشود 

از هر چه که بر گشتیم انشالله از حسین علیه السلام برنگردیم انشالله ...


صلی الله علیک یا اباعبدالله